اعتماد به مرشد

 

چنین نقل شده که مریدی نزد مرشد باقی الله از دهلی رفت و گفت :

(( من این بیت معروف مرشد حافظ که میگوید :

( به می سجاده رنگین کن , گرت پیر مغان گوید )

را خوانده ام ولی مشکل دارم . ))

باقی الله گفت : (( مدتی از پیش من برو و من موضوع را برایت روشن خواهم کرد . ))

پس از مدت زمانی مرید نامه ای از پیر دریافت کرد که می گفت :

(تمام پولی را که داری بردار و به دربان هر فاحشه خانه ای که می دانی بده )

مرید گیج شده بود و برای مدتی فکر کرد که این مرشد باید قلابی باشد .

پس از این که چند روزی با خودش کشتی گرفت , به نزدیک ترین فاحشه خانه رفت و تمام پولی راکه داشت به دربان آنجا داد .

دربان گفت :

(( برای چنین پولی , من باید قشنگ ترین جواهر مجموعه خودمان را به تو تقدیم کنم ))

وقتی مرد وارد اتاق شد , زنی که در آن جا بود گفت :

(( من دوشیزه هستم . مرا با فریب به این خانه آورده اند و مرا با زور و تهدید در این جا نگه داشته اند . اگر حس عدالت خواهی تو از دلیلی که برایش به این جا آمده ای , قوی تر است ; به من کمک کن تا فرار کنم . ))

آن وقت مرید معنای شعر حافظ را درک کرد :

(به می سجاده رنگین کن , گرت پیر مغان گوید )





برچسب‌ها: اعتماد به مرشد , پیر مغان , اعتماد عشق ,

تاريخ : پنج شنبه 4 اسفند 1390 | 11:47 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد

.: Weblog Themes By VatanSkin :.